کد مطلب:41741 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:20

گنجینه پرسمان » تاريخ و سيره

مادر موسي چرا و چگونه موسي را به نيل انداخت؟

يك الهام الهي قلب مادر را روشن ساخت، الهامي است كه ظاهراً او را به كار خطرناكي دعوت مي​كند، ولي با اين حال از آن احساس آرامش مي​نمايد.

«ما به مادر موسي الهام كرديم كه او را شيرده و هنگامي كه بر او ترسيدي وي را در درياي نيل بيفكن و نترس و غمگين مباش كه ما او را به تو باز مي​گردانيم و او را از رسولان قرار مي​دهيم.» قصص/7. اين يك مأموريت الهي است كه به هر حال بايد انجام شود، و تصميم گرفت به اين الهام لباس عمل بپوشاند و نوزاد خويش را به نيل بسپارد!.

به سراغ يك نجار مصري آمد (نجاري كه او نيز از قبطيان و فرعونيان بود!) از او درخواست كرد صندوق كوچكي براي او بسازد.

نجار گفت با اين اوصاف كه مي​گوئي صندوق را براي چه مي​خواهي؟!

مادري كه زبانش عادت به دروغ نداشت نتوانست در اينجا سخني جز اين بگويد كه من از بني اسرائيلم، نوزاد پسري دارم، و مي​خواهم نوزاد را در آن مخفي كنم.

اما نجار قبطي تصميم گرفت اين خبر را به جلادان برساند، به سراغ آنها آمد، اما چنان وحشتي بر قلب او مستولي شد كه زبانش باز ايستاد، تنها با دست اشاره مي​كرد و مي​خواست با علائم مطلب را بازگو كند، مأمورين كه گويا از حركات او يك نحو استهزاء برداشت كردند او را زدند و بيرون كردند. هنگامي كه بيرون آمد حال عادي خود را باز يافت، اين ماجرا تكرار شد، و در نتيجه فهميد در اينجا يك سرّ الهي نهفته است، صندوق را ساخت و به مادر موسي تحويل داد.

شايد صبحگاهي بود كه هنوز چشم مردم مصر در خواب بود، هوا كمي روشن شده بود، مادر نوزاد خود را همراه صندوق به كنار نيل آورد، پستان در دهان نوزاد گذاشت، و آخرين شير را به او داد، سپس او را در آن صندوق مخصوصي كه همچون يك كشتي كوچك قادر بود بر روي آب حركت كند گذاشت و آن را روي امواج نهاد.

امواج خروشان نيل صندوق را به زودي از ساحل دور كرده، مادر در كناري ايستاده بود و اين منظره را تماشا مي​نمود، در يك لحظه احساس كرد قلبش از او جدا شده و روي امواج حركت مي​كند، اگر لطف الهي قلب او را آرام نكرده بود، فرياد مي​كشيد و همه چيز فاش مي​شد!.

---

قصه هاي قرآن

حضرت آيت الله مكارم شيرازي